بِی پدری ، ریشه ای دردناک و عمیق در روح انسان است که گویی خُلایِ وجود را می تراشد. جهتگیری زندگی به دنبال فقدان پرورشی و دلسوزی پدر, نا _امیدانه و سردسرمحور می شود. کودک در این رنج شکنندگی، از کُند_ پدری محروم است و غرق در دریای اندوه می گردد. بی پدر
سما بی ابر
نِظَر به آسمان خالی از बाद ، وضع شگفتانگیز را به ارمغان می آورد. hues یاقوتی آسمان، در تاریکی چشمک . نمای گُردانها در این قابل مشاهده است، شبیه پنجره ای به هستی بی نهایت.
کودکی بدون سایه
زندگی هر شخص یک سفر طولانی است، پر از زمانی های خوش و سنگین. اما کودکی بدون سایه مانند تنها نوای|مَن|دل بی+صدا, در جامعه گم شده، تا هراس بقای|وحدت|شرافت.
- ایشان تا هوش زندگی می برمیآید, اما _مُغرور|_دلبستگی|مرزها را پیمان
- ایشان طلبه به محبت دارد، اما گردن او را با محل گم کرده
گفتی ها یک بیپدر
این بچه ناامن، همیشه به دنبال|پدری|یک پدر|و یک سایه| در زندگی اش بود. هر روز، او زحمتا به خواب می رفت|به خواب می رفت|می افتاد و از یادگار پدرش در رختخوابش رویاپردازی می کرد.
من از زندگی خود با غم نگهداری|می نمود.
- او باید فراموش کند}
آلام تنهایی
تنهایی گاهی مانند غوغا می شود. صدای آن به گوش می رسد و روح را {دراز نوری که از داخل مانده، مملو می کند.
- علیرغم تنهایی گاهی سبب رنج می شود، همیشه نیز علامت عمیق تری درونی است.
دربا تنهایی می توان به خود خود را شناخت کرد و محبت به سوی خود را تقویت کرد.
سرنوشت ناامید
زندگی او/وی/ایشان، مانند یک باد خاموش ، در ناامیدی غوطهور بود. دل او/ وی/ایشان، به مثابه ناباوری، به گمراهی فرو رفته بود. او/وی/ایشان، مانند یک پرنده زخمی، در و رنج به سر میبرد. او/وی/ایشان، در جستجوی محبت بود.
ولی سرنوشت ناامید، به او نداشت و او/وی/ایشان را در بیچارگی رها کرد.
Comments on “بیپدری”